نبردی برای همه – خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم – قسمت ۸
7 feb 2019 ·
23 min. 48 sec.
Iscriviti gratuitamente
Ascolta questo episodio e molti altri. Goditi i migliori podcast su Spreaker!
Scarica e ascolta ovunque
Scarica i tuoi episodi preferiti e goditi l'ascolto, ovunque tu sia! Iscriviti o accedi ora per ascoltare offline.
Descrizione
در بخش هشتم کتاب «نبردی برای همه» خواهر مجاهد خلق متین کریم از خاطرات زندان در رابطه با شکنجهای به نام «فوتبال»، کشتن انسانیت و توابپروری توسط شکنجهگران و وضعیت بهداشت و درمان در زندان اوین صحبت میکند.
شکنجهای به نام «فوتبال»!
یك شب برای بازجویی صدایمان زدند. بهمحض اینكه وارد اتاق شدم یكی از بازجوها كه مسئول پرونده خودم بود(او را به نام حمید صدا میزدند) گفت بیا جلو!
همین كه چند قدم تا وسط اتاق رفتم ناگهان مرا گرفت و به گوشهی اتاق پرتابم كرد، از آن طرف یكی دیگر پرتم كرد به سوی بازجویی كه در طرف دیگر اتاق ایستاده بود و بی وقفه از یك طرف به طرف دیگر اتاق پرتابم میكردند.
دیگر چیزی نمیدیدم و از اطرافم چیزی نمی فهمیدم. تنها یادم هست كه در یك نقطه سرم به لبهی تیز جسم سختی كه فكر میكنم یك میز بود اصابت كرد.
بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم. بعد از حدود ۲۴ ساعت در داخل بند به هوش آمدم. متوجه شدم دهانم را نمیتوانم باز كنم.
انگار فكم توی هم رفته بود. یك پزشك زندانی در بهداری اوین بود كه با كمترین ابزار و الزاماتی كه داشت، فكم را جا انداخت و دندانی كه شكسته بود را با جراحی از لثهام بیرون كشید.
در همان وضعیت بودم و هنوز كار دكتر تمام نشده بود كه ناگهان گفتند: «همهی زندانیها را از بهداری خارج كنید».
پشت سر هم دستور میدادند كه همه ی مریضها باید به سرعت بهداری را ترك كنند. مرا از آنجا بیرون كشیدند.
بعدها فهمیدم كه آن روز رژیم میخواسته برای نمایش خارجی زندان به میهمانان دهه باصطلاح فجر كه تعدادی از كشورهای آفریقایی بودند بهداری زندان را به آنها نشان دهد.
آنها می خواستند ظاهر بهداری مناسب باشد. در آن روز هیچكس را از بند برای بازجویی صدا نزدند.
با همان وضعیت به بند برگشتم. تا مدتها نمیتوانستم هیچ غذایی بخورم. هم سلولیهایم، روكش یك خودكار بیك را شسته بودند تا برای خوردن غذا از آن به عنوان نی استفاده كنم.
به مرور فكم خودش جوش خورد. وقتی توان حرف زدن پیدا كرده بودم و موضوع را برای هم اتاقی هایم تعریف كردم تازه به من گفتند اینكار نوع خاصی از شكنجه است كه به آن فوتبال میگویند.
انسان؟!
یكی از شكنجه ها در زندان اوین، فشار فزاینده روی زندانیان بود تا هیچ انسانیتی از آنها باقی نماند.
هركس میخواست این انسانیت و روابط انسانی را حفظ كند باید منتظر تنبیهها و عواقبش میبود.
در هربندی ۲ الی ۳ نفر مقاومتشان را در زیر شكنجه ها و فشارهای رژیم از دست داده بودند و با دشمن همكاری میكردند.
آنها در اساس دنبال این بودند كه قوانین و محدودیتهای بند كه طبق هیچ قانون و قاعدهی رسمی مدیریت زندان نبود، از سوی زندانیان به چالش گرفته نشود.
به عنوان مثال: هیچكس حق نداشت مواد غذایی خودش را به زندانی دیگر بدهد در غیر این صورت تنبیه میكردند. البته ما مخفیانه این كار را میكردیم .
یكی دیگر از شیوه های تنبیه بستن تمام راههای ورود آفتاب به داخل سلول بود.
یك پنجره به سمت هواخوری داشتیم كه آنرا رنگ زده بودند. مختصری نور آفتاب هم برایمان حیاتی بود .
مهمترین شكنجه و آزار روانی ایجاد فضای بیاعتمادی در بین زندانیان بود.
این كار را از طریق معدود نفراتی پیش میبردند كه تاب شكنجه نیاورده و بهخاطر حفظ جانشان یا خلاصی از شكنجه، جاسوسی در داخل بندها را پذیرفته بودند.
سقوط این افراد چنان بود كه با خروج از وادی مقاومت و مبارزه، در اردوی دشمن از همان زنان پاسدار هم پیشی گرفته بودند.
بهطوری كه بعضی اوقات زنان پاسدار كوتاه می آمدند، اما اینها كاسهی داغتر از آش میشدند و حتی در مقابل برقراری ساده ترین رابطه های انسانی كوتاه نمی آمدند.
بهداشت!
نبود امكانات یا كم كردن امكانات صنفی و بهداشتی در زندان اوین به منظور اذیت و آزار زندانیان به قدری زیاد بود كه به صورت یك روال عادی و جاری درآمده بود.
برخی نمونه ها از اقدامات عمدی آنها به مثابه مشت نمونه خروار است: یك بار وقتی غذا را كه شبیه آش بود و از آب و سبزی و مقداری عدس تشكیل شده بود به داخل بند آوردند.
به محض همزدن اولیه متوجه شدیم یك لنگه كفش داخل دیگ است. حتی از ظاهرش هم مشخص بود به عمد داخل دیگ انداخته اند تا اذیتمان كنند.
یك بار دیگر موش بزرگی داخل ظرف غذا بود كه باز هم از ظاهرش مشخص بود بعد از طبخ آن را داخل غذا انداخته اند.
یكی از گوشهایم در زندان عفونت كرده بود و چند بار در دورانی كه كمتر زیر ضرب بازجویی بودم درخواست بهداری كردم بعد از مدتی مرا به بهداری بردند.
دكتری كه خودش هم زندانی بود و در بهداری كار میكرد فقط چك كرد و درنهایت گفت هیچ امكانی ندارم كه بخواهم مشكلت را حل وفصل كنم.
این گوش نیاز به شستشوی مستمر و داروی خاص دارد ولی هیچكدام در دسترس من نیست.
چندسال بعداز خروج از زندان با درمانهای مستمری كه در پایگاههای مقاومت بر روی گوشم انجام دادند. وضعیتم بهتر شد اما هرگز به وضعیت قبل از زندان برنگشت.
شکنجهای به نام «فوتبال»!
یك شب برای بازجویی صدایمان زدند. بهمحض اینكه وارد اتاق شدم یكی از بازجوها كه مسئول پرونده خودم بود(او را به نام حمید صدا میزدند) گفت بیا جلو!
همین كه چند قدم تا وسط اتاق رفتم ناگهان مرا گرفت و به گوشهی اتاق پرتابم كرد، از آن طرف یكی دیگر پرتم كرد به سوی بازجویی كه در طرف دیگر اتاق ایستاده بود و بی وقفه از یك طرف به طرف دیگر اتاق پرتابم میكردند.
دیگر چیزی نمیدیدم و از اطرافم چیزی نمی فهمیدم. تنها یادم هست كه در یك نقطه سرم به لبهی تیز جسم سختی كه فكر میكنم یك میز بود اصابت كرد.
بعد از آن دیگر چیزی نفهمیدم. بعد از حدود ۲۴ ساعت در داخل بند به هوش آمدم. متوجه شدم دهانم را نمیتوانم باز كنم.
انگار فكم توی هم رفته بود. یك پزشك زندانی در بهداری اوین بود كه با كمترین ابزار و الزاماتی كه داشت، فكم را جا انداخت و دندانی كه شكسته بود را با جراحی از لثهام بیرون كشید.
در همان وضعیت بودم و هنوز كار دكتر تمام نشده بود كه ناگهان گفتند: «همهی زندانیها را از بهداری خارج كنید».
پشت سر هم دستور میدادند كه همه ی مریضها باید به سرعت بهداری را ترك كنند. مرا از آنجا بیرون كشیدند.
بعدها فهمیدم كه آن روز رژیم میخواسته برای نمایش خارجی زندان به میهمانان دهه باصطلاح فجر كه تعدادی از كشورهای آفریقایی بودند بهداری زندان را به آنها نشان دهد.
آنها می خواستند ظاهر بهداری مناسب باشد. در آن روز هیچكس را از بند برای بازجویی صدا نزدند.
با همان وضعیت به بند برگشتم. تا مدتها نمیتوانستم هیچ غذایی بخورم. هم سلولیهایم، روكش یك خودكار بیك را شسته بودند تا برای خوردن غذا از آن به عنوان نی استفاده كنم.
به مرور فكم خودش جوش خورد. وقتی توان حرف زدن پیدا كرده بودم و موضوع را برای هم اتاقی هایم تعریف كردم تازه به من گفتند اینكار نوع خاصی از شكنجه است كه به آن فوتبال میگویند.
انسان؟!
یكی از شكنجه ها در زندان اوین، فشار فزاینده روی زندانیان بود تا هیچ انسانیتی از آنها باقی نماند.
هركس میخواست این انسانیت و روابط انسانی را حفظ كند باید منتظر تنبیهها و عواقبش میبود.
در هربندی ۲ الی ۳ نفر مقاومتشان را در زیر شكنجه ها و فشارهای رژیم از دست داده بودند و با دشمن همكاری میكردند.
آنها در اساس دنبال این بودند كه قوانین و محدودیتهای بند كه طبق هیچ قانون و قاعدهی رسمی مدیریت زندان نبود، از سوی زندانیان به چالش گرفته نشود.
به عنوان مثال: هیچكس حق نداشت مواد غذایی خودش را به زندانی دیگر بدهد در غیر این صورت تنبیه میكردند. البته ما مخفیانه این كار را میكردیم .
یكی دیگر از شیوه های تنبیه بستن تمام راههای ورود آفتاب به داخل سلول بود.
یك پنجره به سمت هواخوری داشتیم كه آنرا رنگ زده بودند. مختصری نور آفتاب هم برایمان حیاتی بود .
مهمترین شكنجه و آزار روانی ایجاد فضای بیاعتمادی در بین زندانیان بود.
این كار را از طریق معدود نفراتی پیش میبردند كه تاب شكنجه نیاورده و بهخاطر حفظ جانشان یا خلاصی از شكنجه، جاسوسی در داخل بندها را پذیرفته بودند.
سقوط این افراد چنان بود كه با خروج از وادی مقاومت و مبارزه، در اردوی دشمن از همان زنان پاسدار هم پیشی گرفته بودند.
بهطوری كه بعضی اوقات زنان پاسدار كوتاه می آمدند، اما اینها كاسهی داغتر از آش میشدند و حتی در مقابل برقراری ساده ترین رابطه های انسانی كوتاه نمی آمدند.
بهداشت!
نبود امكانات یا كم كردن امكانات صنفی و بهداشتی در زندان اوین به منظور اذیت و آزار زندانیان به قدری زیاد بود كه به صورت یك روال عادی و جاری درآمده بود.
برخی نمونه ها از اقدامات عمدی آنها به مثابه مشت نمونه خروار است: یك بار وقتی غذا را كه شبیه آش بود و از آب و سبزی و مقداری عدس تشكیل شده بود به داخل بند آوردند.
به محض همزدن اولیه متوجه شدیم یك لنگه كفش داخل دیگ است. حتی از ظاهرش هم مشخص بود به عمد داخل دیگ انداخته اند تا اذیتمان كنند.
یك بار دیگر موش بزرگی داخل ظرف غذا بود كه باز هم از ظاهرش مشخص بود بعد از طبخ آن را داخل غذا انداخته اند.
یكی از گوشهایم در زندان عفونت كرده بود و چند بار در دورانی كه كمتر زیر ضرب بازجویی بودم درخواست بهداری كردم بعد از مدتی مرا به بهداری بردند.
دكتری كه خودش هم زندانی بود و در بهداری كار میكرد فقط چك كرد و درنهایت گفت هیچ امكانی ندارم كه بخواهم مشكلت را حل وفصل كنم.
این گوش نیاز به شستشوی مستمر و داروی خاص دارد ولی هیچكدام در دسترس من نیست.
چندسال بعداز خروج از زندان با درمانهای مستمری كه در پایگاههای مقاومت بر روی گوشم انجام دادند. وضعیتم بهتر شد اما هرگز به وضعیت قبل از زندان برنگشت.
Informazioni
Autore | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organizzazione | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Sito | - |
Tag |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company