نبردی برای همه – خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم – قسمت ۱

24 gen 2019 · 26 min. 4 sec.
نبردی برای همه  – خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم –  قسمت ۱
Descrizione
نبردی برای همه ۱ - خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم
در کتاب صوتی «نبردی برای همه»، خواهر مجاهد خلق، متین کریم، خاطرات زندان را برای شما بازگو می‌کند. در بخش اول این کتاب خاطراتی فعالیت‌های سیاسی در دوران دبیرستان و جو سیاسی حاکم بر دبیرستان و هم‌کلاسی‌ها بازگو شده است. بخش دیگری از کتاب به نخستین تجربة دستگیری توسط سپاه پاسداران اختصاص دارد.

متین کریم - دوران تحصیل دهه ۶۰
بیشتر دانش آموزان مدرسه ما علیه رژیم و کارهایش بودند و از فعالیتهای انجمن ما حمایت میکردند. ناظم مدرسه وقتی فهمیده بود بسیاری دانش آموزان به مجاهدین کمک مالی کرده‌اند. آن کمکها از طریق انجمن ما به سازمان منتقل شده، سراغشان رفته و به آنها گفته بود: «اگر یکبار دیگر کمک مالی به آنها بدهید کاری میکنیم که پشیمان بشوید».

چند نفر از دانش آموزانی که تهدید شده بودند، همان تهدیدهای ناظم مدرسه را به ما خبر دادند و گفتند: البته ما باز هم به شما کمک خواهیم کرد.

مبارزه ما در نوجوانی با بیم و امیدهای بسیاری همراه بود. بسیاری از ما و ازجمله خودم به خاطر همه چیزهایی که از پاسدارها و رفتارشان شنیده یا دیده بودیم از دستگیرشدن میترسیدیم. یک تجربه و نمونه آموزنده سرنوشت دوست و همکلاسیم، فاطمه کریمی (فلور کریمی) بود.

نخستین تجربه
اوایل دهه شصت در روز هفتم اردیبهشتانجمنهای زنان و مادران هوادار مجاهدین اعلام تظاهرات سراسری کردند. این تظاهرات به خاطر اعتراض به کشتار هواداران سازمان مجاهدین خلق در شمال ایران بود. در کرج هم این تظاهرات برگزار شد و با یورش پاسداران مواجه گردید.

ظهر همان روز با دو تا از همکلاسیهایم از مدرسه برمیگشتیم. برای تظاهرات عصر آن روز مشغول پخش تراکت بودیم. در یک کوچه توسط چماقداران رژیم متوقف شدیم. آنها چندین نفر بودند و دورمان حلقه زدند. میخواستند کیفهایمان را بگردند. ما در کیفهایمان کتابهای درسی و تراکت دعوت به میتینگ داشتیم. مدتی مقاومت کردیم و نمیگذاشتیم کیفهایمان را بگیرند. چون میدانستیم کافی است یکی از تراکتها را ببینند. آنقدر کیفهایمان را کشیدند و ما مقاومت کردیم که کیف من پاره شد. همه تراکتهای داخل آن در کوچه پخش شد. از اینجا بود که دیگر با کتک و فحاشی ما را به داخل یک ماشین انداختند و به دادستانی کرج بردند. مسئول دادستانی کرج که مقرش آن موقع در منطقه عظیمیه بود، آخوند رئیسی بود. او در سالهای اخیر به عنوان نماینده خاتمی در یکی از مهمترین ارگانهای قضایی کشور تعیین شد. بعدازظهر آن روز هم تعداد زیادی از دختران دانش آموز هوادار مجاهدین را که در تظاهرات دستگیرشده بودند به محل دادستانی آوردند. تعدادمان به ۱۰۰ نفر رسید.

اصطبل
در دادستانی کرج، اول وارد یک حیاط کوچک شدیم. بعد از یک راهرو تنگ ما را به داخل یکی از اتاقها بردند. در آنجا چشمهایمان را بستند و دیگر چیزی ندیدم. اما همان شب ما را از دادستانی به باغ معروف به باغ جهانبانی بردند. فکر میکنم در مهردشت کرج بود. میدانستم که جهانبانی از ژنرالهای ارتش شاه بوده که املاک و کاخهای متعدد داشت. ازجمله این باغ او در کرج و کاخی که در آن بود، توسط آخوندها تصرف شده بود. این کاخ و باغ بزرگش شامل یک زمین خصوصی اسبدوانی و اصطبلهای بزرگی هم بود. به خاطر کثرت دستگیریهای بهار سال۶۰ از آن به عنوان زندان استفاده میکردند.
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca