نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت نهم ـ اکرم

3 feb 2020 · 35 min. 11 sec.
نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت نهم ـ اکرم
Descrizione
نبردی برای همه
اکرم
دربند ۲۴۶یک دختر ۱۵یا۱۶ساله بنام اکرم زندانی بود که به جرم هواداری از مجاهدین دستگیر شده بود، یکبارکه اکرم را برای بازجویی برده بودند تا چند روز نیامد ما نگران شدیم که مبادا اتفاقی برایش افتاده باشد. در اوین رفتن به بازجویی و باز نگشتن البته غیر عادی نبود و یکی از شقوق محتمل اعدام زندانی و یا شهادتش در زیر شکنجه بود.
اما تا زمانی که از هم زنجیرمان خبری نمی رسید یا خودش نمی آمد پیوسته نگرانی ادامه داشت. با آنکه بسیار جنایتها دیده و شنیده بودم در مورد اکرم بخصوص که هنوز ۱۵ساله بود ذهنم به راحتی قبول نمی کرد که بی دلیل اعدامش کنند، یا بلایی برسرش بیاورند.
سرانجام در حالی که بسیاری از بچه ها نگران سرنوشت اکرم بودند یک روز همه زندانیان را از تمام اتاقهای بند صدا زدند و گفتند بیایید تا حکم تعزیردر ملا عام جهت عبرت دیگران اجرا شود، یک مرد شکنجه گر با کابلی که در دست داشت درست در وسط سالن بند ایستاد و با چهره غضبناکش منتظر اجرای حکم بود، اکرم را کشان کشان به سالن بند آوردند و در مقابل آن مرد کابل به دست در وسط سالن بند به پشت خواباندند، در حالی که همه زندانیان از اتاقهای مختلف جمع شده بودند حکم شرعی تعزیر او را در متنی شبیه به این عبارت خواندند:
این زندانی به خاطر اعمال منافی عفت و کارهای ضد اخلاقی به تحمل ۸۰ضربه شلاق محکم شده است.
چهره نحیف و نگاه های اکرم، وقتی معصومانه به شکنجه گرش نگاه می کرد هنوز هم در ذهن باقی است. اکرم با صدای لرزانش میگفت باشد دستکم یک زن من را شلاق بزند، اما کسی به او گوش نمی داد. یک بار دیگر هم گفت دست کم این حکم را یک طور دیگری اجرا کنید، چرا من را این جوری روز زمین خوابانده اید.
برای همه ما روشن بود که اکرم با نگاه های معصومانه اش، و با همان جمله های کوتاه به روشنی خطاب به جلاد و شکنجه گر و قاضی و همه کسانی که با این وقاحت می خواستند او را در هم بشکنند، میگفت همه حرفا و تهمت هایی که زده اید شایسته خودتان است و خودتان این کاره اید. شکنجه گر و جلاد شقی تا می توانست با ضربه های وحشیانه بر بدن اکرم کوبید و با هر شلاق کلمات و حرفهای رکیکی به زبان میراند که هیچ کدامشان را نمی توان گفت و نوشت. وقتی به اصطلاح حکم شرعی تعزیر به پایان رسید و پیکر آش و لاش اکرم بر روی زمین افتاده بود همه ما را به داخل اتاقها فرستادند و اکرم را در همان سالن درست جلوی راهرو بند با زنجیر به میله های حفاظ شوفاژ بستند. سپس در تمام اتاقها اعلام کردند که این دختر منافق بایکوت شده و هیچ کس حق ندارد با او صحبت کند. برخورد شکنجه گران با اکرم به اندازه ای شنیع بود که هنوز هم بعد از گذشت سالیان من نمی توانم تاثیری را که از آن صحنه پذیرفته ام به درستی توصیف کنم، و از یاد آوری آن دچار تنش میشوم.
بسیاری وقتها احساس میکنم بدون اینکه اکرم قصد خاصی در کمک به من داشته باشد برای همیشه من را مدیون خودش کرده است......
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca