نبردی برای همه_ خاطرات متین کریم_ قسمت اول- مدرسه

26 gen 2020 · 26 min. 4 sec.
نبردی برای همه_ خاطرات متین کریم_ قسمت اول- مدرسه
Descrizione
درمدرسه، اولین باری که دستگیر شدم ۱۵سال داشتم، در دبیرستان فاتح در محله جهان شهر کرج در می‌خواندم درست در آخر اولی هفته اردیبهشت ماه سال ۶۰در آن سال‌ها هر چند سال تحصیلی روبه پایان می‌رفت ولی محیط سیاسی کشور ملتهب بود و تحرکات سیاسی و اجتماعی هر روز اوج بیشتری می‌گرفت شرایط فعالیت سیاسی درست در محیط‌های فرهنگی مثل مدرسه‌ها هر روز سخت‌تر می‌شد در مدرسه ما در اواخر سال ۵۹ناظم و مسئول امور تربیتی بچه‌ها را شناسایی و به‌کمترین بهانه اخراج می‌کردند یا تحت فشارهای مختلف و اذیت و آزار قرار می‌دادند مدیر مدرسه ما از عوامل رژیم نبود اما اقدامها و مواضعش بینا بین ما و رژیم بود گاهی وقتها از اخراج و تنبهی دانش‌آموزان مخالف رژیم جلوگیری می‌کرد ولی به‌دلیل محافظه کاریش توان مقاومت محدودی داشت نمی‌خواست موقعیت و شغلش تحدید شود در نتیجه اغلب در مقابل ناظم و مسئول امور تربیتی مدرسه کوتاه می‌آمد هرکس در مدرسه نشریه مجاهد می‌فروخت یا اعلامیه پخش می‌کرد یا به‌نحوی هواداریش از مجاهدین مشخص می‌شود زیر ضرب می‌رفت اول نمره‌هایش را کم می‌کردند و به‌ او اختار می‌دادند بعد کار به‌اخراج یا تنبهی می‌کشید خودم چند بار اختار گرفتم سال قبل در درس ریاضی که از درسهای مورد علاقه‌ام بود و نمره هایم همیشه خوب بود به‌دروغ تجدیدم کردند تا تنبهی شوم و دوباره بخوانم در مدرسه روی هر هوادار مجاهدین حساس بودند و قدام به‌اذیت و آزار و تنبهی های  مختلف و اخطارها و در نهایت اخراج می‌کردند ما در مدرسه تشکلی داشتیم به‌نام انجمن دانش‌آموزان مسلمان کارهای تبلیغی می‌کردیم اعلامیه‌ها و نشریهای مجاهدین را توزیع می‌کردیم از دانش‌آموزان برای مجاهدین کمک مالی جمع می‌کردیم در مدرسه ورش جمعی و نماز جماعت داشتیم ورزشمان همان ورزش میلیشیا بود نمازجماعتمان هم با نیایش مجاهدین به‌پایان میرسید.....

نخستین تجربه، روز هفتم سال ۶۰همزمان با تهران و بسیاری از شهرهای ایران به‌ خاطر اعتراض به‌کشتار هواداران مجاهدین در شمال ایران انجمن زنان و مادران مجاهدین اعلام تظاهرات سراسری کردند در کرج هم این تظاهرات برگزار شد و با یورش پاسداران مواجه گردید ظهر همان روز در حالی که با دوتا از هم کلاسیهایم از مدرسه برمی‌گشتیم و برای تظاهرات عصر آن روز مشغول پخش تراکت بودیم در یک کوچه توسط چماقداران رژیم متوقف شدیم آنها چندین نفر بودند و دور ما حلقه زدند می‌خواستن کیفهایمان را بگردند ما در کیفهایمان کتاب درسی و تراکت دعوت به‌ میتینگ داشتیم مدتی مقاومت کردیم و نمی‌گذاشتیم کیفهایمان را بگردند چون می‌دانستیم کافی است یکی از تراکتها را ببینند آن‌قدر کیفهایمان را کشیدن و ما مقاومت کردیم که کیف من پاره شد و همه تراکتهای داخل آن در کوچه پخش شد از اینجا بود که دیگر با کتک و فحاشی ما را به‌داخل یک ماشین انداختند و به‌ دادستانی کرج بردند مسئول دادستانی کرج که مقرش آن موقع در منطقه اعظیمیه بود آخوند رئیسی بود که در سالهای اخیر به‌عنوان نماینده خاتمی در یکی از مهمترین ارگانهای قضایی کشور تعین شد بعدازظهر آن روز هم تعداد زیادی از دختران دانش‌آموز هوادار مجاهدین را که در تظاهرات دستگیر شده بودند به‌ محل دادستانی آوردند و تعدادمان به‌ صد نفر رسید.
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca