کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران- قسمت ۲۷

10 set 2020 · 13 min. 27 sec.
کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران- قسمت ۲۷
Descrizione
ظهور مجاهدین تا آن‌که نام وآوازهٌ مجاهدین برخاست. حکایتهای افسانه‌یی از مقاومت اسطوره‌ییشان در زیر شکنجه، از سازمان مستحکمی که حنیف‌نژاد پی افکنده بود، از مطالعات عمیقی که مجاهدین در زمینه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک کرده بودند، از دفاعیات قهرمانانه‌یی که حتی به صفحات روزنامه‌های رژیم نیز راه یافته بود و… یکباره ما احساس می‌کردیم به آن‌چه که دنبالش بودیم و در عمق وجودمان نیازش را احساس می‌کردیم، رسیده‌ایم. آن احساس سرگشتگی و سرافکندگی، به‌سرعت جای خود را به امید و احساس غرور و سربلندی داده بود. وقتی در صفحه اول روزنامه‌های رژیم می‌خواندیم که علی میهندوست در دادگاه گفته است: «اگر الان مسلسل داشتم در شکم دادستان خالی می‌کردم!»، این بیشتر از همهٌ کتابها و مطالبی که خوانده بودیم، روی ما اثر می‌گذاشت و وقتی که می‌شنیدیم که مجاهدین در دفاعیاتشان ضمن رد برچسب «مارکسیست اسلامی» که ساواک شاه اختراع کرده بود، می‌گفتند که ما به مارکسیسم احترام می‌گذاریم، و از همهٌ دستاوردهای علمی بشر در جهت مبارزه استفاده می‌کنیم و… غرق غرور و سرشاری می‌شدیم و به‌دنبال آن می‌شنیدیم که حنیف گفته است: «مرز اساسی نه بین با‌خدا و بی‌خدا، بلکه میان استثمار‌شونده و استثمارگر است» ناگهان انگار چراغی در ذهنمان روشن می‌شد و ما در پرتو آن برای سؤالات و ابهاماتی که داشتیم و به‌آن فکر می‌کردیم، جواب پیدا می‌کردیم و نمی‌دانستیم چطور، اما ناگهان خود را در دنیای ذهنی کاملاً متفاوتی احساس می‌کردیم. خون، خون احیا‌کننده خوب به‌یاد می‌آورم که هوادار شدن من یا دوستانی که می‌شناختم و می‌شناسم، هیچ‌کدام با خواندن جزوات و متون تئوریک و ایدئولوژیک مجاهدین حاصل نشد، اساساً دیدن و شنیدن داستان مقاومت مجاهدین در زندان و زیر شکنجه یا در میدان رزم با دشمن رویارو بود که من و دیگران را علاقمند و هوادار مجاهدین کرد. ما بدون آن که توضیحات تئوریک این مقاومت را بدانیم یا با مقولاتی نظیر ربط تئوری و عمل آشنا باشیم، به‌سادگی درمی‌یافتیم که سازمانی و گروهی که به‌طور جریان‌وار و نه‌تک‌نمود موفق به خلق چنین مقاومتی و چنین اسطوره‌هایی می‌شود، لابد که بر شالوده‌های مستحکم فکری و عقیدتی و تشکیلاتی و سیاسی بنا شده است. یا با شنیدن چگونگی برخوردهای حنیف با اطرافیان خود، خیلی بیشتر از خواندن کتاب و جزوه دربارهٌ این سازمان و ایدئولوژی و دیدگاه آن شناخت پیدا می‌کردیم و در نتیجه به‌آن اعتماد می‌کردیم. اما نه، برای آن‌که آن علاقه و هواداری به جنس مستحکمتر و متعالی‌تری از نوع «اعتماد»، «اعتقاد» و «ایمان» تبدیل شود، به یک عنصر غیر‌قابل جانشین دیگر، یعنی «خون» نیاز است. باز هم خوب به‌خاطر می‌آورم که احساس هواداری و علاقه‌یی که از پائیز سال50 نسبت به مجاهدین (که آن‌موقع هنوز به این اسم شناخته نمی‌شدند) به‌عنوان سازمان و گروهی انقلابی و اسلامی با چنان ویژگیهایی، داشتم، با احساسی که با‌اولین دسته اعدامها (در 30فروردین51) و بعداً به‌خصوص با اعدام بنیانگذاران و شخص محمد حنیف‌نژاد در 4خرداد51 پیدا کردم، متفاوت بود.‌ این‌جا دیگر تنها یک احساس علاقه و احترام و هواداری صرف نبود، بلکه یک احساس اعتماد عمیق و یک احساس تعهد بود. آخر من همیشه از پدرم و از نسل او که حزب توده و آن سالهای برو‌بروی احزاب سیاسی بعد از شهریور20 را دیده بودند، شنیده بودم که: «همه‌شان دروغ می‌گویند!» «هیچ کس دلش برای مردم نسوخته»، «تقی به‌توقی که بخورد، اصل‌کاریها فرار می‌کنند و پایینی‌ها را دم تیغ می‌دهند» و… اگرچه من در عوالم جوانی و بی‌تجربگی، هیچ‌کدام از این آیات یأس را جدی نمی‌گرفتم، اما حداقل الان خوب می‌فهمم که آن «ژن» مهلک بی‌اعتمادی که حزب توده با خیانت تاریخی خود تا مغز استخوان پدران ما رسوخ داده بود، خواه یا ناخواه، در جان و روان من‌هم، به‌مثابه یک واحد از آحاد جامعهٌ ایران وجود داشت و می‌توانست در زمان و شرایط مساعد دوباره فعال شود؛ تنها «خون» آن هم پاکترین و گرامی‌ترین خونها می‌توانست این «ژن» مهلک و خانمان‌برانداز را به‌طور تاریخی و اجتماعی خنثی و بی‌اثر سازد. همان خونهایی که به‌قول پدر طالقانی از آنها سیلابها برخاست. بسیار به این اندیشیده‌ام که روز واقعی بنیانگذاری سازمان مجاهدین، روزی که مجاهدین در تاریخ به‌ثبت رسیدند، 4خرداد 1351 است. از «مسعود» شنیده و آموخته‌ایم که «فدا ضد نابودی» است. یکی از جاهایی که من این حرف عمیق به‌ظاهر متناقض را خوب فهم می‌کنم همین 4خرداد و اثر خون حیاتبخش بنیانگذاران و به خصوص محمد‌آقاست. به‌راستی و فارغ از هر شعر و شعار، از همان روز است که محمد حنیف‌نژاد و سازمانی که او بنیاد نهاد، به‌لحاظ سیاسی و اجتماعی و تاریخی بی‌مرگ و جاودان شد. شبی را هم که روزنامه درآمد و خبر شهادت محمد حنیف‌نژاد و یارانش را داد، هرگز فراموش نمی‌کنم. شبی سنگین و پراندوه، اما به‌تلخی آن شب سیاهکل نبود. اگر بخواهم همهٌ احساسم را از این شب، در یک کلمه خلاصه کنم، می‌گویم: تعهد! از آن شب بود که من احساس کردم چیزی مرا به مجاهدین بست و دیگر از آن گریزی ندارم، گویی برای من و بسیاری چون من، آن شب، شب سرنوشت و شب تعیین‌تکلیف بود. آن روزها، پس از اعدام بنیانگذاران، ما جوانهای علاقمند و هوادار مجاهدین وقتی به هم می‌رسیدیم، این آیه را می‌خواندیم: «و من‌المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوا‌الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً» (سورهٌ احزاب آیهٌ23) از مؤمنان مردانی هستند که صدق ورزیدند به آن‌چه که با خدا پیمان بستند، از آنان برخی بر آن عهد جان نهادند و به‌شهادت رسیدند و برخی دیگر هنوز منتظرانند و درعهد خود هیچ تغییری ندادند». آیه‌یی که ما را در برابر عهد و پیمانی که داشتیم قرار می‌داد و به این فکر وامی‌داشت که ما الان باید چه کار کنیم. راه مشخص بود، راه مجاهدین! باید به‌مجاهدین پیوست و با رژیم مبارزه کرد! اما این که مشخصاً باید چه کار کنیم، نمی‌دانستیم. اگرچه آرزوی مجاهد شدن و پیوستن به سازمان را داشتیم، اما با آن‌چه که از قهرمانیها و حماسه‌های مجاهدین شنیده بودیم، خود را در حدی که بتوانیم عضو مجاهدین بشویم، نمی‌دیدیم. در عوالم خود فکر می‌کردیم حد ما آن است که در حاشیهٌ سازمان کمک و حمایتش کنیم، برای سازمان پول و کمک مالی جمع کنیم، اطلاعیه‌ها و جزوه‌هایش را تکثیر و توزیع کنیم و… از این‌قبیل… هم‌چنین به این نتیجه رسیده بودیم که برای این که به‌درد سازمان بخوریم که سراغ ما بیایند و ما را عضوگیری کنند، باید «خودسازی» کنیم. چیزهای زیادی هم از «خودسازی» مجاهدین شنیده بودیم، سخت گرفتن به‌خود، ساده‌زیستی، درک محضر توده‌های محروم، مطالعه و غیره… برای ماها که عمدتاً دانشجو و روشنفکر بودیم، این وجه اخیر یعنی «مطالعه» و آموختن هر چه بیشتر مباحث مختلف تئوریک، به‌ویژه ایدئولوژیک، پررنگتر بود و جاذبهٌ بیشتری داشت، حتماً به‌دلیل این که از بقیه شقوق، مثلاً رفتن به‌کوره‌پزخانه‌ها و کارگری کردن، کم‌زحمت‌تر و کم‌خطرتر بود!
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca