به‌یاد مجاهد شهید مسعود علایی خستو، نوه پدر طالقانی، شهید سرفراز قتل‌عام سال ۶۷

17 ago 2021 · 5 min. 20 sec.
به‌یاد مجاهد شهید مسعود علایی خستو، نوه پدر طالقانی، شهید سرفراز قتل‌عام سال ۶۷
Descrizione
به‌یاد مجاهد شهید مسعود علایی خستو، نوه پدر طالقانی، شهید سرفراز قتل‌عام سال ۶۷
راوی: مسعود علایی خستو، نوه دختری آیت‌الله طالقانی، در سال ۱۳۴۳ در تهران به‌دنیا آمد از همان دوران کودکی با مفهوم مبارزه و دردهای ناشی از آن آشنا گردید.
او عضو انجمن دانش‌آموزان مسلمان یکی از دبیرستان‌های شمال و غرب تهران در بخش دانش‌آموزی سازمان بود.
یکی از آشنایان او می‌گوید:
«مسعود در مهر سال ۶۰ در خیابان گیشا با یورش پاسداران به منزل‌شان دستگیر شد. مسعود ۱۷ساله بود که دستگیر شد. در بیدادگاه به ۱۱سال زندان محکوم شد. در بازجویی به‌شدت شکنجه شد تا قفل دل پرمهر و رازدارش را بازکنند، اما او لب از لب بازنکرد! یکی از حماسه‌های مسعود مقاومت ۲ساله و قهرمانانه‌اش در سلول‌های انفرادی زندان گوهردشت بود. انتقال او به سلول انفرادی نه به‌خاطر کسب اطلاعات بلکه به‌خاطر درهم شکستن مقاومتش بود. همواره به بهانه‌های ساختگی او را تحقیر و شکنجه می‌کردند».
یکی از همرزمانش در زندان، در این‌باره می‌گوید:
«مسعود را در سال ۶۱ در زندان قزلحصار در محلی که قرنطینه نام داشت و معروف به گاودونی بود شناختم. او شدیداً مورد آزار و اذیت جلاد حاج داوود رحمانی قرار داشت».
در یک گزارش دیگرآمده است:
«مسعود به‌خاطر این‌که نوه پدر طالقانی بود، بارها توسط خود لاجوردی تهدید شده و از او خواسته شده بود که همکاری کند. یکبار هم لاجوردی جهت مصاحبه پیش او رفت، ولی باز جواب رد شنید.
آخوند نیری که مسعود خستو را می‌شناخت، پس از توهین به او و پدربزرگش، گفت: «نوه طالقانی هستی؟ برو... اعدام!
او با دفاع جانانه از سازمان پرافتخار مجاهدین هیبت پوشالی «هیأت مرگ» خمینی دجال را به هیچ گرفت و با بوسه بر طناب‌دار مرگ را تسلیم اراده مجاهد خلق نمود.
و حالاخلاصه‌ای از نامه جگرسوز مادر شهید:
«هر وقت می‌دیدمش و احوالش را می‌پرسیدم با تمام رنج‌های جسمانی می‌گفت: ”شما خوب باشید ما خوبیم“. همیشه آرزوی آمدنش را داشتم، دلم می‌خواست اگر برای چند صباحی هم شده بیاید و منهم جسم رنجورش را مرهمی بگذارم. او راحت شد، ولی من تا آخر عمر باید در غم او بسوزم و بسازم؛ با آن سن کم، یک ابرمرد ویک آزادمرد بود».

داستان مسعود خستو، نوه پدر طالقانی
ديگري مسعود خستو بيگناه
چون بياوردند در بيدادگاه
گفت قاضي: «هان! كه باشد اين دگر
گفت: «من هستم نوه از آن پدر»
گفت: «منظور از پدر گو با شتاب»
گفت: «آن كو بود روح انقلاب!»
گفت: «روح انقلاب اين رهبر است
اين خميني كه همه ما را سر است»
گفت: «نه! منظور من فرزانهايست
كه ازين رهبر بسي دور و بريست
آيت اللهي ست او از طالقان
جملهي خلقند او را عاشقان»
گفت: «اين را هم جزايش هست دار
گر چه هرگز سر نزد زو هيچ كار»
اينچنين جان هر آن مظلوم را
مي گرفتند و هر آن محكوم را
مي كشيدندش به اوج دارها
آن تبهكاران و آن خونخوارها
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca