عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم

2 set 2020 · 22 min. 57 sec.
عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هفتم
Descrizione
اولین رودررویی با لشکریان یزید طور رخ داد؟
‌پس‌از آخرین ایستگاه امام حسین حسین بانیروهایش بابرداشتن مقدار زیادی آب حرکت کردند که کمی بعد با يكهزار‌تن از نیروهای یزید به‌فرماندهي «حر‌بن يزيد رياحي» مواجه شدند. نیرویی که مأمور سد كردن راه ودستگيري امام حسین‌(ع) بودند.
هوا به‌شدت گرم بود و تشنگي لشكريان حر را مي‌آزرد درحالی که درآن دشت سوزان دسترسی به آب نداشتند. امام حسین‌(ع) ابتدا دستور داد سپاه او را از آبی که برای نیاز نیروهای خودش بود سيراب كردند. حتي يك‌تن از سپاهيان حر به‌نام علي‌بن الطعان المحاربي نقل كرده است كه: «من با سپاه حر بودم و از دنبال بقيه مي‌آمدم. چون رسيدم و حسين‌بن علي‌(ع) من و شترم را تشنه ديد، خود جلو آمد و من و شترم را آب داد».
بديهي است كه این همه انسانیت به دشمن از‌جانب امام حسین‌(ع) به‌خاطر روشن كردن چهرهٌ تابناك و تساوي‌طلب جنبشی بود كه دشمن از هيچ‌گونه افترا و تهمت برتري‌طلبانه در حق آن فروگذار نكرده بود. دشمن با شیطان سازی پردهٌ ستبر اوهامي بر اذهان ناآگاه كشيده بود و ضمن آن مي‌كوشيد ناسازگارترين مخالفان خود را به‌اتهام «مشتي نامسلمان خارجي كه صرفاً در‌پي تصاحب حكومتند» بيالايدوحسین بن علی(ع) در خط‌مشي افشاگرانه‌اش از هر‌فرصت براي بریدن پرده شیطان سازی و اتهامات استفا‌ده مي‌كرد.
لذا جنبش از چنان درخشندگي و روشنايي برخوردار مي‌شد كه قضاوت مردم دور يا نزديك را در وسيع‌ترين سطوح نسبت به‌حق و باطل قضايا ساده مي‌نمود و البته بدون چنين روشي، براي مردم عادي و ناآگاه آن‌روزگار، شناسايي واقعيت و قضاوت نسبت به‌ حكومتي كه تظاهر به ‌ مذهب مي‌نمود، چندان ساده نبود.
حسین بن(ع) فرمود تا نامه‌هاي مردم كوفه را به‌نزد «حر» آورده و نشانش دادند. «حر» گفت من از‌جمله كساني كه برايت نامه نوشتند نيستم، ابن‌زياد مرا فرستاده كه شما را در هر‌مكان كه د‌يدم به‌سوي او ببرم.
امام حسین به نیروهایش دستور حرکت دادو در یک ایستگاه دیگربه سخنرانی برای نیروهای خودش وهم برای نیروهای یزید (سپاه حر) پرداخت و ماهیت یزید را از طر فی و هدف خود راازطرف دیگر برایشان توضیح داد و گفت شما کوفیان نامه نوشته وبا من عهد بستید اگر برعهدتان نیستید بدانید که سعادت خود را از دست داديد
حسین‌(ع) به‌هر‌جا كه مي‌رفت «حر» مانع و مزاحم مي‌شد و مرتباً دستور ابن‌زياد را ابلاغ مي‌كرد، و نيز حاضر به‌جنگ هم با امام حسین نبود و فقط خود را مأمور بردن آنها به‌كوفه مي‌دانست. امام حسین‌(ع) سوگند خورد: (سوگند به‌خدا كه ترا متابعت نخواهم كرد). وي پاسخ داد: (سوگند به‌خدا هرگز دست از تو برنمیدادم تا تورا به کوفه نزد ابن زیاد ببرم). عاقبت چنين شد كه به‌جانبي، كه نه راه كوفه باشد و نه راه مدينه، كوچ كنند.
از سخنان امام حسین در آخرین مرحله از تصفیه نیروهاش خیلی صحبت میشه اگه ممکنه قدری هم در این باره توضیح بدین...
در اين وقت حسین‌(ع)‌كليهٌ اصحاب خود را در خيمه‌يي جمع كرد و چنين گفت:
اي قوم، زماني كه با من بيرون آمديد، چنان پنداشتيد كه من به‌ميان قومي مي‌روم كه با دل و زبان با من بيعت كرده‌اند.‌آن انديشه دگرگون شد. اكنون همت ايشان بر‌قتل من است و قتل آناني كه در راه من جهاد كنند. من بيمناكم كه شما پايان اين امر را ندانيد (ناآگاهانه به‌دنبال من بياييد) و اگر بدانيد كه نيرنگ و فريب در نزد ما خاندان رسول‌(ص) حرام است، و راه روشن و وقت باقي است، ‌شايسته آن‌كس كه با ما با بذل جان تأسي جويد با ما در بهشت خواهد بود.
چون سخنان حسین‌(ع) به‌پايان رسيد، عده‌يي از همراهان ، او را ترك كردند. اين تصفيه بي‌شك با آگاهي و انتخاب صورت گرفت.
بي‌ترديد،‌اين تصفيه‌ها كه در طول سفر مكرر اتفاق افتاد، اگرچه از همراهان بسيار كم كرد، اما بر اعتبار و حيثيت جنبش فراوان افزود و دامن آن را از هر‌ناخالصي و بقايا و آثار جاهلي پاك نمودو انقلاب حسین ع را تعمیق کرد.
حرکت با سختی ادامه داشت و در مسیر هم امام حسین مستمرنیروهایش را آگاه میکرد و یارانش هم برتعهدشان پای می فشردند تا اینکه نامه ای از طرف ابن زیاد به حر فرمانده نیروهای دشمن رسید که نیروهای امام حسین را در بی آب و علف ترین نقاط متوقف کند و حر اینکار را کرد.
یاران امام حسین پیشنهاد جنگ را کردند اما حسین بن علی
مخالفت کرد و گفت:‌: «من پيكار با ايشان را شروع نمي‌كنم تا حجت بر‌ايشان تمام شود» (خوي تجاوزگر حكومتي را كه در استخدامش هستند، درك كنند).
سرانجام نیروهای امام حسین درکربلا فرود آمدند.و ابن زیاد برای امام حسین نوشت که یا بایزید بیعت کن و یا کشته خواهی شد و امام حسین در جواب گفت:‌ نامهٌ ات در نزد من جوابي ندارد، چه او مستحق عذاب است.
بعد از این جواب ابن‌زياد عمر‌بن سعد ، كه تنها دو‌روز پيش حكومت «ري» را به‌او داده بود، طلب كرد و گفت: حسين در كربلا فرود آمده، بايد با‌عجله به‌جانب او بشتابي، با او پيكار كرده و دفعش نمايي
عمرسعد فرزند سعدبن ابي‌وقاص،فاتح ايران پس از کشمکش های درونی این مآموریت را به بهای دریافت حاکمیت برشهر ری پذیرفت و با چند هزار نیرو به سمت کربلارفت و در روز سوم محرم در مقابل حسین(ع) جاي گرفت.
تولدي ديگر داستان حر چی بود؟
در ضمير «حر» توفاني برپا شد. آشكارا مي‌ديد كه لختي ديگر پيكار جدي، كه او از ابتدا چندان گماني بدان نداشت، شروع خواهد شد و او به‌ناچار بايد در صف قاتلان حسین و يارانش بجنگد.
از‌اين‌رو به‌نزد ابن‌سعد رفت و كوشيد تا قضايا را به‌مسالمت برگرداند، اما موفق نشد.
لحظهٌ انتخاب فرا‌رسيده بود. فكرش يك‌لحظه آرام نداشت. غوغاي عظيمي در درونش برخاسته و در مرز اعتلا و سقوط، حيران مانده بود. فكر مي‌كرد به‌جانب حسین‌(ع) برود،اما چگونه؟ مگر هم او نبود كه آن‌چنان با قساوت در‌برابرحسین(ع) ايستاده، از راه مانع شد. مگر هم او نبود كه حسین‌(ع) را به‌فرود در آن «دشت خشک و بی آب علف» وادار كرده و به اين مهلكه دچار ساخته بود؟ اكنون چگونه برگردد، و چه بگويد؟ اما اگر نرود، در اين‌سو چه خواهد كرد؟
«حر» هم‌چنان كه مي‌رفت، زمزمه مي‌كرد: «پروردگارا،‌توبه كردم. توبهٌ مرا اجابت كن. بر‌من ببخشاي، چه من دلهاي اولياي تو و فرزندان پيامبرت را در بيم افكندم…»
به‌نزديك حسین‌(ع) رسيد، از اسب به‌زير آمد و به‌خاك افتاد، حسین‌(ع): «سر از خاك بردار، كه هستي؟» گفت: «حر‌بن يزيد»، جانم به‌فداي تو باد. آن‌كسم كه راه ترا بر‌تو سد كردم و مسیرت را تغییر دادم. هرگز گمان نداشتم كه اين قوم با تو اين‌گونه عمل كنند. اكنون توبه مي‌كنم، آيا توبهٌ من در پيشگاه خدا قبول مي‌شود؟…
حسین ع گفت: «خداوند از تو توبه مي‌پذيرد و ترا عفو مي‌كند». آن‌گاه «حر» اجازه خواست تا هم‌چنان سواره پيكار كند. حسین‌(ع) پذیرفت.حر برگشت و با صفوف چند‌دقيقه پيش خود، كه اكنون ساليان دراز با ايشان فاصله داشت، چنين گفت:
«مادر بر‌سوگتان بنشيند و بر‌شما بگريد. اين مرد صالح را دعوت كرديد و چون دعوتتان را پذيرفت، از او دست باز‌داشتيد و با دشمنانش تنها گذاشتيد؟ شما كه روزي وعده داده‌ايد كه در راه وي از‌جان خود خواهيد گذشت، امروز پيرامون او را گرفته‌ايد و شمشيرها بر‌كشيده‌ايد تا او را بكشيد. او را محاصره كرده و راه نفس كشيدن بر‌او بسته‌ايد. از هر‌طرف او را در فشار قرار داده و نمي‌گذاريد به‌سرزمينهاي پهناور خداوند روي آورد و خاندانش در‌امان باشند. او را مانند اسيري گرفتار ساخته‌ايد و بيچاره كرده‌ايد. آب جاري فرات را بر‌او و زنان و كودكان و يارانش بسته‌ايد.‌و هم‌اكنون تشنگي آنان را از‌پاي در‌آورده است.
بعد‌از رسول خدا‌(ص) با وي چه بد رفتار كرديد. اگر امروز در اين ساعت پشيمان نگرديد و از تصميم كشتن وي منصرف نشويد، خدا در تشنگي قيامت سيرابتان نخواهد کرد…»(98)
حرجنگ را شروع و قريب هشتاد‌تن را به‌خاك انداخت و عاقبت بر‌اثر تيرباران دشمن، خود به‌زير افتاد و شهيد شد. حسین‌(ع) در آخرين لحظه به‌بالينش آمد و سرش را در بغل گرفت و گفت:
به‌خدا سوگند كه مادرت به‌خطا اسم ترا «آزاده»‌(حر) نگذارد. تو آزادي در دنيا و آخرت.
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca