آخرین خنده‌ی لیلا - خاطرات از خواهر مجاهد خلق مهری حاجی‌نژاد - قسمت ۷

13 mar 2019 · 30 min. 37 sec.
آخرین خنده‌ی لیلا - خاطرات از خواهر مجاهد خلق مهری حاجی‌نژاد - قسمت ۷
Descrizione
آخرین خنده‌ی لیلا، کتاب خاطرات زندان به قلم خواهر مجاهد خلق مهری حاجی‌نژاد است. در هفتمین قسمت از این کتاب صوتی، مناسبات بین زندانیان در بند زنان زندان اوین تصویر شده است. همچنین شرایط زیستی در این شکنجه‌گاه بیان شده و به چگونگی مقابله با آن و حفظ نشاط و سرزندگی در زندان پرداخته شده. نشاطی که طی نامه‌های ۷خطی به بیرون زندان هم انتقال داده‌می‌شد.

مناسبات زندان
زندان صحنة رویارویی ارزشها و ضدارزشها در بالاترین مدار قابل تصور است. در یکسو اوج شقاوت، جنایت، سنگدلی و کینه، بی‌ایمانی و خصلت‌های ضدمردمی‌ است و در نقطة مقابل آن نقطة درخشش همة ارزشهای انقلابی و انسانی همچون گذشت، مهربانی و عطوفت، عشق، ایمان و تعهد و پایبندی به عهد و پیمان با خلق و میهنی است که تحقق آزادی آن آرمان هر مجاهد و مبارز مقاوم و استوار می‌باشد. گوهر درخشان و برجسته در مناسبات زندانیان مجاهد، عشق بود و عشق. و در نقطه مقابل بین ما و زندانبانان و پاسداران و خائنان چیزی جز خشم وکین جاری نبود. در زندان صف‌بندی‌ها تیز، روشن و بی‌شکاف است.
ما در زندان اوین از آنجا که همه در انتظار اعدام و انفرادی به سرمی‌بردیم قدر لحظات بودن در جمع زندانیان و زندگی جمعی را می‌دانستیم. همة تلاش ما این بود که حتی لحظه‌یی را از دست ندهیم. آنقدر به هم گره خورده بودیم که فی الواقع مثل هم فکرمی‌کردیم مثل هم نگاه می‌کردیم مثل هم می‌خندیدیم مثل هم به خروش و خشم می‌آمدیم و مثل هم پیش بینی می‌کردیم.
شرایط زیستی شکنجه‌گاه اوین
حمام و آبگرم یکی از جدی‌ترین معضلات ما طی چندسالی بود که در اوین بودیم. در سال ٦٠ اصلاً از آب گرم خبری نبود. سلولهای مملو از جمعیت، بدن‌های پر از زخم و جراحت، چرک و خون، محدودیت رفتن به دستشویی همراه با بوی عرق، ادرار و مدفوع، جولان شپش و شیوع انواع بیماریهای پوستی، از قارچ و گال و غیره… و در چنین شرایطی فقدان آب گرم و حمام آن هم در مدتی طولانی شرایط بهداشتی و زیستی را غیرقابل تحمل کرده بود. ما در قوطی های پلاستیکی مربوط به مایع ظرفشویی و امثالهم، آب می‌ریختیم و آن را کنار شوفاژمی‌گذاشتیم تا کمی‌ ولرم شود و با استفاده از آن آب، سرمان را می‌شستیم. از آنجا که در آن شرایط نگهداشتن موهای بلند، بهداشتی نبود، تقریباً همة ما موهایمان راکوتاه کرده بودیم.

حفظ سرزندگی در شکنجه‌گاه
هدف دشمن، درهم شکستن جسم وکشتن روح انسانی بود، تا از شور و عشق و حتی از کوچکترین احساس انسانی، اثری درکسی باقی نماند، به همین جهت بچه ها را به جرم زندگی جمعی، رسیدگی به هم اتاقی مریض، تزیین اتاق و بند، خواندن یا گوش کردن ترانه و آهنگ یا حتی تعریف کردن فیلم سینمایی برای همدیگر تنبیه می‌کردند و کابل می‌زدند. در نقطه مقابل، زندانی انقلابی و مجاهد خلق به خاطر عشق به آرمان و آزادی همواره از روح لطیف و احساس انسانی برخورداربود و می‌خواست هرچیزی را تبدیل به عاملی برای حفظ سرزندگی و ابراز نشاط و شادابی خود نماید.
برای جشن گرفتن و شادی کردن، معطل امکانات و الزامات نمی‌شدیم و یاد گرفته بودیم که از هر چه که داریم، استفاده کنیم. روز چهارشنبه سوری همه پتوهای قرمز را روی هم چیدیم و به عنوان آتش از روی آنها می‌پریدیم و به این ترتیب سعی کردیم هرطور شده سرخی آتش را به خود بگیریم. زنان پاسدار از این کار ما به شدت عصبانی شده بودند و هرچه توانستند فحش بارمان کردند.
داشتن یک شیشه مربای خالی برای اینکه رنگ چای را بشود به چشم دید یک دارایی محسوب می‌شد. چیزی که ما بالاخره در سال ٦٤ بعد از آمدن تعدادی از زندانیان زندان قزلحصار به زندان اوین از آن بهره مند شدیم و از شر لیوانهای پلاستیکی خلاص شدیم.
گرچه سرنوشت (نقل و انتقال ها، اعدام و…) افراد گروه را ازهم جدا می‌کرد ولی به جز اینها، افراد گروه همواره باهم بودند. در راستای حفظ نشاط و شادابی، همان محیط محدود بند و اشیاء حول و حوش خودمان را هم اسم گذاری کرده بودیم. به راهرو بند می‌گفتیم کوچه، به تخته‌یی که دور تا دور اتاق کوبیده بودیم و کیسه های پلاستیکی حاوی لباسها را روی آن می گذاشتیم می‌گفتیم پشت بام. به کانال کولر می‌گفتیم یخچال، چون در آن پاکت شیر و دارو و چیزهایی که می‌خواستیم خنک بمانند را می گذاشتیم. اسم میلة پرده را هم نردبان گذاشته بودیم چون با آن وسایل را از بالای تخته ها پایین می‌آوردیم. برنامه روزانه مان همیشه پر بود.
نامه های ٥- ٧خطی
در سال ٦٢ پاسداران که سرشان نسبت به سالهای ٦٠ - ٦١ خلوت تر شده بود به فکر افتادند که به ما کاغذ برای نوشتن نامه بدهند. اولین روزی که تعدادی کاغذ و قلم دادند، خیلی خوشحال شدیم چون می‌توانستیم با استفاده از آنها برای دوستانمان در بند پایین یادداشت بنویسیم وگلوله کنیم و از پنجره پرت کنیم.
بعد گفتیم خوب حالا بنشینیم فکر کنیم که در پنج خط چطوری نامه بنویسیم. همه دور تا دوراتاق نشسته و به فکر فرورفتند. اما این حالت اصلاً به ما نمی‌خورد. هیچگاه در اتاق کسی تنها نبود و درخود نبود و این حالت غریب بود. چند لحظه‌یی نگذشته بود که یکدفعه زهرا گفت: ای بابا در این چند خط چی بنویسیم.
سرانجام تصمیم گرفتیم در همین پنج خط، فضای شاد و سرحال خودمان و مسایل زندان اوین را به بیرون منتقل کنیم.
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca