آفتابکاران_محمود رویایی_قسمت ۱۳

17 nov 2019 · 18 min. 22 sec.
آفتابکاران_محمود رویایی_قسمت ۱۳
Descrizione
چند روز از آخرين بازجوييم گذشته بود، و ديگر دغدغه و تب وتاب بازجويي نداشتم.
يك شب، يكي از دوستان يا اقوام دور پدرم (كه نمي شناختمش ...)، دريچة سلول را باز كرد و گفت:
محمود رویایی دارين؟
من جواب دادم. در را باز كرد و گفت: سريع بيا بيرون.
با كليه وسايل بيام؟ نه، يه دقيقه بيشتر كارت ندارم.
وارد راهرو شدم. خبري از پاسدار بند نبود.
گفت منو مي شناسي؟ گفتم نه!
اسمم هفت تنيه است، اینجا نظري صدایم میکنن . حالا شناختي؟
هفت تني را قبلاً شنيده ام. مثل اين كه از اقوام دور پدرم بود.
من از پيش خانواده ات آمدم. حال همه خوب است، فقط پدر و مادرت خيلي نگرانند.
آمدم ببينم چيزي نمي خواي، مشكلي نداري؟
مي دانستم از نزديكان خودشان است، چون هيچ پاسداري نمي تواند به سادگي وارد اوين شود.
به ذهنم رسيد شايد بازجو باشد.
گفتم چند ماه است که مرا بازجويي میبرند.
اطلاعاتي ازمن مي خواهند كه روحم خبر نداره...
شعبه چندي؟ شعبة۴. نگران نباش، درستش مي كنم.
پيغامي براي خانواده یا چيزي نمي خواي؟
نه، سلام برسان بگو محمود حالش خوبه.
فقط عينكم را بياوري خوب است، پول هم ندارم يه كم پول بگير...
موضوع را با تعدادي از بچه ها مطرح كردم.
گفتند احتمالاً اين را بازجويت فرستاده و مي خواهد شرايطت را چك كند...
Informazioni
Autore Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Organizzazione Radio Mojahed - رادیو مجاهد
Sito -
Tag

Sembra che non tu non abbia alcun episodio attivo

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Corrente

Copertina del podcast

Sembra che non ci sia nessun episodio nella tua coda

Sfoglia il catalogo di Spreaker per scoprire nuovi contenuti

Successivo

Copertina dell'episodio Copertina dell'episodio

Che silenzio che c’è...

È tempo di scoprire nuovi episodi!

Scopri
La tua Libreria
Cerca